همیشه با خودم فکر میکردم کاش فلان خواستم اتفاقابیوفته بعد میگفتم نه بابا مگه میشه ...
گاهی مثل به خواسته کوچیکه کوچیک میموند گوشه دلم و گهگاهی بهش سرمیزدم و با عجله میرفتم که مبادا بیوفته دنبالم گریه کنه که منم ببر یا ببشتر پیشم بمون...
میشه گفت یه جورایی فرار میکردم وسعی میکردم نادیده بگیرمش
اما حالا میبینم واقعا نمیشه خودمو خواستهامو نادیده بگیرم
نمیدونم اینا نشونه های خوبین یا بد ولی اینو میدونم که دیگه دلم نمیخواد فرار کنم
پ.ن:کلا همیشه زندگی منو با اتفاقات خوب یا غیرخوبش سوپرایز کرده،منم که عاشق سوپرااایز:-D
پ.ن:از امشب تصمیم گرفتم یسری از کلمات و جملات رو از زندگی حذف کنم،اولیش کلمه«بَد»
- سه شنبه ۲۵ دی ۹۷ , ۰۲:۳۱