خب بعد از کلی فکر کردن و چک کردن ها به یه نتیجه ای رسیدم.
من علاقه بسیاری به مدرس دانشگاه بودن دارم.چون اولویت اولم توی شغلم "پرستیژ"هست و بعدش میزان درآمدف این کار به شدت برام راضی کنندست و در عین حال بدون توقف و پیشرونده...من ادم یکجا نشینی نیستم وعادت دارم هرجایی یه سرکی بکشم و تجربه کنمواحساس میکنم این شغل میتونه بهم میدون بده برای راضای تمام حسهای کنجکاوی و شیطنتام.
علاوه بر این ها علاقه خیلی زیادی دارم که خارج از کشور برم برای زندگی و تحصیل..از طرفی اونجا آرامش و امکانات کافی و زیادی برای تحصیل و موفقیت داره که خب قطعا اینجا اصلا نداره یا خیلی سخت داره.اونجا واقعا زندگی باب میله و دغدغه هایی که الان باهاشون درگیر هستیم رو نداریم.
از طرفی تنها رفتنم اونجا برام خیلی ازار دهندس.با اینکه خانواده مشوق رفتنم هستن و اونجا فامیل زیاد داریم که هرروز با بهم میگن بیا ما هستیم کنارت تا راه بیوفتی،میتونم تنها برم دووم هم میارم اما میدونم خیلی اذیت میشم و ممکنه انگیزم کم بشه.برای همین تصمیم بر این شد که هروقت ازدواچ کردم با همسرم برم.و اگر اوضاع اینجا بر وفق مراد نبود و برای رسیدن به خواستهام خیلی اذیت شدم و نرسیدم بهشون،حتما برم و دنیای اونجا رو تجربه کنم.
اما بازم اونجا رفتن برام پر از جس خوب و مثبته که دلم میخواد حتما تجربش کنم و مدتی اونجا زندگی کنم.
قطعا تجربش خواهم کرد....
خب حالا اینها که مشخص شد باید یه هدف گذاری خوب بکنم.
چیزایی که لازم دارم چیان
چیا دارم و چیا ندارم
چیا رو تقویت کنم و چیا رو بدست بیارم
و.......
از این به بعد همه قدمهای مثبتی که توی این راه برمیدارم رو ثبت میکنم و مدام مرور میکنم که یادم نره قراره چیکار کنم و چه راهی باید برم...