آرمـــیتی

سپنتا آرمئیتی به معنای پارسای مقدس و در اوستا نام فرشته موکل بر زمین است.

گاهی گمان نمیکنی ولی خوب میشود...


گاهی گمان نمی کنی ولی خوب می شود
گاهی نمی شود که نمی شود که نمی شود
گاهی بساط عیش خودش جور می شود
گاهی دگر، تهیه بدستور می شود
گه جور می شود خود آن بی مقدمه
گه با دو صد مقدمه ناجور می شود
گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است
گاهی نگفته قرعه به نام تو می شود
گاهی گدای گدایی و بخت باتویار نیست
گاهی تمام شهر گدای تو می شود…
گاهی برای خنده دلم تنگ می شود
گاهی دلم تراشه ای از سنگ می شود
گاهی تمام آبی این آسمان ما
یکباره تیره گشته و بی رنگ می شود
گاهی نفس به تیزی شمشیرمی شود
ازهرچه زندگیست دلت سیرمی شود
گویی به خواب بود جوانی‌ مان گذشت
گاهی چه زود فرصتمان دیر می شود
کاری ندارم کجایی چه می کنی
بی عشق سرمکن که دلت پیرمی شود

#قیصر_امین_پور

زمان عشق

  • اینقدر به خودتان مطمئن نباشید ...
    یک روز دقیقا وقتی با عجله به سمت مترو میروید یا سرتان را به شیشه ی اتوبوس تکیه داده اید
    یا حتی وسط کلاس هایِ درسی درست موقعی که استاد قانون چندم نیوتون را بیان میکند یکی میاید و دلتان را میبرد بدون اینکه اصلا خودتان فهمیده باشید ...
    نه اینکه بیاید بگوید "ببین فلانی من عاشقت شده ام و میدانم تو هم دوستم داری" 
    اتفاقا از بدِ حادثه اصلا روحش هم خبر ندارد که شما تمامِ شبانه روز را با یاد لبخندش میگذرانید ...
    افتضاح تر از این موقعیت زمانیست که بفهمد دوستش دارید و به روی خودش نیاورد 
    آنوقت است که حالِ همه ی کسانی که روزگارشان را با یک هندزفری میگذرانند درک میکنید ... دیگر به جای شاملو و صادق هدایت یک "سلام، ممنون" گفتنش را صدبار به نفعِ خودتان تجزیه و تحلیل میکنید
    که شاید احساسی از لا به لای همین یک جمله پیدا کنید و 
    هر بار با تمام شور و هیجان برای هرکسی که میشناسید تعریف میکنید که عزیزِ جان من گفت "سلام، ممنون" و همین عاشقانه ترین جمله ی عمرتان میشود... ‌کافیست فقط یک روز مورفینِ نگاهش به بدنتان نرسد تا از کلافگی دلتان بخواهد دنیا را زیر و رو ‌کنید
    پس اینقدر به خودتان مطمئن نباشید یک روز عشق با همه ی شور و هیجانش طوری به سمتتان میاید که حتی فکرش را هم نمیکردید... #سحر_رستگار

  •  

  •  

ساحل آرامش من

قصه از آخر شهریور و اول مهر شروع شد. 

وقتی که بولت ژورنال 6 ماه دوم سال رو درست میکردم و به فکر ایجاد کردن عادت های خوب و از بین بردن عادت های بد بودم.

قدم اولم ریز کردن تمام وقایع و تاریخ ها و اتفاقات و رویداد ها و برنامه هام بود. 

همه رو انجام دادم، همه چیزایی که برای بولت مهر لازم بود نوشتم و کشیدم. 

رفتم یکی دوصفحه قبل تر و Habit Trackerام رو نگاه کردم و فکر کردم، که چیا دارن آزارم میدن و نظم زندگیمو بهم ریختن، اولین گزینه که به ذهنم اومد تلگرام و اینستاگرام بود.حذفشون کردم و اولین هابیتم رو شروع کردم. 

تا به امروز دقیقا یک ماه و 4 روز هستش که طبق قرار حذف شدن و فقط اخرهفتها واسه یه چک کردن چند دقیقه ای نصب میشدن. 

باید اعتراف کنم که نظم و روال عادی به زندگیم برگشت. با تمام مشکلات و وقایع و استرسور های زندگیم مواجه شدم، فهمیدم کجای کارم و قراره چیکار کنم. 

انگاری خونه تکونی کردم ذهنمو. 

همزمان‌ با استاد و مشاور عزیزم در ارتباط بودم و شروع کردم باهاش حرف زدن و راهکارهاش رو انجام دادن. 

خودمو انداختم توی دریای طوفانی زندگیم با اینکه شنا بلد نبودم و ممکن بود غرق بشم، اما نشدم، یادم اومد شنا بلدم و قراره تا رسیدن به ساحل ارامش در جهت طوفان شنا کنم. 

خیلی وقته رسیدم به اون ساحله. 

اینکه دیگه طوفانی نیاد ودریای زندگیمو متلاطم نکنه اصلا قطعی نیست اما اینک من شنا یادگرفتم کاملا قطعیه. 

بازم باید بگم خدایا شکرت

 

Designed By Erfan Powered by Bayan