آرمـــیتی

سپنتا آرمئیتی به معنای پارسای مقدس و در اوستا نام فرشته موکل بر زمین است.

شناخت سخت آدما

زمان ثابت کننده هرچیزیه، هیچوقت نمیشه با اطمینان قلبی و عقلی و صددرصدی راجب موضوعی یا شخصی نظر داد.

برام جالبه کسی رو که دوسش داشتم و دوست نسبتا نزدیکم میدونستم اخلاقش و کاراش عوض شده و هرچی میخوام منطقی باشم و بهش حق بدم اما بازم نمیتونم.

جالبه، حتی دارم نسبت به بقیه دوستام بجز یکی دونفر، شک میکنم، به دوستیشون به صمیمیتشون، به همه چیزشون.

چقدر این شک و بد بینی ها بده. هرچند من هروقت به چیزی شک کنم یا بد ببین بشم قطع حسم درست بوده، حس شیشمم حرف نداره... 

سردرگمی دوباره

خب باید بگم که فارغ التحصیل شدم

ینی ترم مهر 99، تموم شدم 

با انرژی داشتم واسه ارشد میخوندم، اما حالا حسم عوض شده، اون انگیزه و انرژی رو ندارم، یا شاید کم شده، انتظارم این بود که بعد لیسانسم یجا مشغول بشم یکم تجربه کسب کنم و بعد برم سراغ ار‌شد، اما حالا میبینم هیچ جایی برای مشغول شدنم نیست جز همین کلینیک روانشناسی که الان بعنوان پذیرش دارم توش کار میکنم. ینی واقعا 4 سال درس خوندم که تهش این بشه؟! این صداییه که تو ذهنمه، یه صدایی هم هست که میگه یسال استراحت کن بیشتر بخون و مطالعه کن، علمتو ببر بالا، بعدش برای ارشد بخون. یه صدایی هم میگه نه این کارو نکن تنبلیت میشه و دیگه نمیخونی، حالت بدتر میشه، این صداها دارن عذابم میدن، این حس و حالی که الان دارم، برام آزار دهندنست، نمیدونم چرا ولی اینهمه پوچی از کجا میاد؟!

ینی هرکی که یه مقطع رو تموم میکنه دچار این معضل میشه؟! 

Designed By Erfan Powered by Bayan