آرمـــیتی

سپنتا آرمئیتی به معنای پارسای مقدس و در اوستا نام فرشته موکل بر زمین است.

اشتباهات...

گاهی وقتها هم میشه با توهم مثبت اندیشی زیادی و روشن فکر بودن راه های زیادی رو‌اشتباه میریم

غافل از اینکه بااین حرفها فقط داریم خودمونو گول میزنیم و بس

مثل من که دارم کارام و‌حرفام و روابطم با همه رو بررسی میکنم و میبینم اونقدر کارای غلط و اضافه دارم که نمیدونم از کجا باید شروع کنم ببندمشون...

پ.ن:آدما از یه جایی به بعد میفهمن دارن اشتباه میکنن ولی جرات و اراده پذیرشش رو ندارن،برای همین هی اشتباه میکنن هی اشتباه میکنن هی اشتباه میکنن هی...تااینکه میرسن به جایی که برگشت براشون سخته و رفتن و موندن سخت تر...

دیشب

خب خب خب

اینجوری شروع کنم که دیشب من با همون دوستم که خدمتتون عرض کردم بعد از مدتها رفتیم بیرون،از اتفاقات جالبش میتونم از اون پسری بگم که با یه خرس اندازه خودش داشت وسط چهارباغ راه میرفت و من قهقهه میزدم از خنده.

ما رفتیم بیرون شب قبلش هم کلی راجب مساعلمون حرف زدیم

دیشبم که رفتیم بیرون و حرف زدیم 

کلا به این نتیجه رسیدم که ببخشم و فراموش کنم هرچی بوده رو،چون من واقعا خودش و این رفاقت رو دوست دارم،هنوزم قابل اعتماد ترین فرد زندگیمه ونمیتونم کسی رو جایگزینش کنم...

دوستی...

دوستی و رفاقت چیزی نیست که الکی بوجود بیاد و الکی بمونه اونم سالها

بعد از اون قضایا دیگه هیچوقت حالم خوب نشد،همیشه گوشه ذهنم اون حرفاش میمونه،هرچند که من بی اجازه رفتم وبش و اون مطالب رو راجب خودم خوندم اونم یواشکی،و وقتی هم بعد از یکسال بهش گفتم اون حرف هارو خوندم کلی خجالت کشید،ولی دیگه دلم مثل قبل براش نمیتپه،من به معنای واقعی از خواهر ببشتر دوسش داشتم ولی خراب کرد همه چیزو...هنوزم که هنوزه تنها فرد مورد اعتماد زندگیمه،هنوزم که هنوزه با اینکه رابطمو باهاش کم کردم و گهگداری میبینمش،هربار میبینمش حالم خوب میشه و ارومم،چون تنها کسیه که جلوش خود واقعیمم...من هنوزم که هنوزه خیلی دوسش دارم ولی دیگه نمیخوام بذارم این دوست داشتنه حالمو خراب کنه،نمیذارم جلوی منطقمو بگیره...

پ.ن:نمیدونم شاید بخشیدن و گذشتن هم گزینه خوبی باشه،حداقلش بخاطر اون هفت سال رفاقتمون...

چالش😁

سلام برتمامی دوستان 😊
آخه چرا منو‌ توی این موقعیت قرار میدید آخه...


بچه ها من یه چالشی می‌خوام بذارم به نام چالش چیزایی که دوست دارید 
بسم الله 
اول چیزایی که دوست دارم و آرزو هامو میگم 
۱-ماشین(لندکروز )
۲-کشور(کانادا و روسیه)
۳-فرزند(فرقی نداره)
۴-رنگ(قرمز و زرشکی)
۵-بازیگر (مهراوه شریفی نیا و میلاد کی مرام)
۶-آهنگ(هرچی که میثم ابراهیمی بخونه)

۷-حیوان(سگ هاسکی ژرمن )
۸-کتاب مذهبی (دختر شینا )
۹-رمان (پدر آن دیگری )
۱۰-فیلم (خجالت نکش )
۱۱-روز (نمیدونم)
۱۲-عدد(زوج)
۱۳-رنگ چشم( عسلی و آبی )
۱۴-سنگ (نمیدونم)
۱۵-اسم پسر (نمیدونم)
۱۶-اسم دختر (ریحانه و شایسته)

۱۷-آرزوم(نمیگم)



http://edmond.blog.ir

منِ خودم

داشتم فکر میکردم که منی که الان هستم همون منیه که دوست دارم باشم؟!

اینی که الان هستم رو دوست دارم؟!

از خودم راضی هستم؟

خودمو‌دوست دارم؟

سوالاتی که ذهنمو درگیر کرده،اینکه اینقدری که نگران بقیه میشم نگران خودم میشم؟!

اینکه اینقدری که خوب بودن بقیه برام مهمه،خوب  بودن خودم برام مهمه ؟!

خیلی زشته که همه این جوابا منفیه...

چرا من نباید خودمو جسممو روحمو وجودمو اینقدری دوست بدارم که گاهی دستمو بگیرم ببرم بیرون حالو هواش خوب شه،چرا نبرمش سینما ،نبرمش پارک هوا خوری،نبرمش کافه و رستوران،نبرمش هواخوری...

چرا واقعا؟!


قاصدک 🎇

باید امروز حواسم باشد که اگر قاصدکی را دیدم ، آرزوهایم را بدهم تا برساند به خدا ...

به خدایی که خودم می‌دانم ، نه خدایی که برایم از خشم ، نه خدایی که برایم از قهر ، نه خدایی که برایم ز غضب ساخته‌اند ...!

به خدایی که خودم می‌دانم ، به خدایی که دلش پروانه‌ست ...


#سهراب_سپهری

#خدایاشکرت از ته دل



دریافت

تخلیه ذهنی2

گاهی وقتا اونقدر از حرفها و رفتار ها و حرکات عصبانی میشم که تا مرز انفجار میرم و فقط دنبال یه نقطه تاریک و‌تنها میگردم که با هیچکس حرف نزنم که مبادا عصبانیتمو سرش خالی کنم.

الان همون وقته... انقدر عصبانیم که فقط دارم میگم خدایا مراقبم باش کنترلمو از دست ندم...

لعنت به همشون....

Time Rest

من تا چند وقت پیش همیشه خودمو اذیت میکردم،با کوچکترین مسئله آزار میدیدم،بعدش مدتها افسرده و غمگین و خسته میشدم و مدام خودمو لعنت میکردم،به یه خلصه و پوچی مطلق میرسیدم،یه حال مزخرف که هیچ چیز و هیچکس نمیتونست حالمو خوب کنه.
ولی این مدت اینقدر اتفاقای خوب و سخت و متفاوت افتاد که به کل دیدم رو نسبت به همه چیز عوض کرد
ازین اتفاقات میشه به ۱.عوض کردن محل زندگی(که اصلی ترین وخوبترین اتفاق بود)۲.عوض کردن ماشین۳.آشنا شدن با آدمهای جدید چه تو خانواده چه توی دوستا و آشناها۴.کتابخون شدنم(این اتفاق کلا حال و هوای منو خوب کرد)۵.بالاتر اومدن معدلم حدودا۲نمره(میشد خیلی بیشتر بشه ولی مهمون و اتفاقات و...نذاشتن)
همیشه به خدا میگفتم خدایا به یه اتفاق خوب جهت افتادن نیازمندیم،حالا میبینم کلی اتفاق خوب افتاده و من فقط میتونم بگم خدایا خیلی مرسی.
الان دیگه میتونم بگم اون نامیرای قبل نیستم،بزرگ شدم و عاقل تر،محتاط و البته خیلی قابل تحمل تر⁦:-)⁩))))
دیگه مثل قبل حساسیت به خرج نمیدم و سعی میکنم واقع بین باشم و با همه چیز درست برخورد کنم،نه با حساست و ترس و...
پ.ن۱:الان فقط و فقط دارم یه خودم استراحت میدم که نیرومو ذخیره کنم برای ترم جدید که با قدرت بیشتری برم به جنگ درسام،کم کم هم شروع کنم برای ارشد بخونم و حال خودمو عالی تر بکنم
پ.ن۲:قشنگترین تایم رست من این تایمم بود،پر از کتاب و چیزای جدیدی که یاد گرفتم و حالم عالی شد.
پ.ن۳:خـُــــدایــا خـِــلـیــی مــرســـــیـ⁦♥️⁩

ارومترم

توی این مدت حس میکردم حالم داره نامیزون میشه فورا تصمیم گرفتم بشینم کتاب بخونم

واقعا حالم خیلی بهتر شده دنیایی  که کتاب ها دارن قشنگ ترین و ارومترین دنیاست

توی این حدودا سه هفته من 4تا کتاب خوندم و کلی جالم بهتر شده

تازه رفتم کتابای جدید هم خریدم گذاشتم جلوم هروقت نگاهشون میکنم دلم براشون ضعف میره وانگیزه میگیرم این کتابو زودتر بخونم تا برم اونا رو بخونم ببینم چخبره داخلشون.

خیلی ارومترم

خدایا شکرت..

Designed By Erfan Powered by Bayan