به دنبال این پستم...
http://breathe.blog.ir/1397/10/27/%D8%AF%D9%88%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%DB%8C%DA%A9%D8%B3%D8%A7%D9%84
خب از رفتارم باهاش واقعا ناراحتم و پشیمون از اینکه چرا دلش رو شکستم، گاهی ولم براش تنگ میشه و یاد اون روزها و حرفها و دعواها و....
هیچوقت نخواست و نتونست ناراحتم کنه، همیشه دوستم داشته و با نهایت احترام باهام رفتار کرده، اما من دلش رو بدجور شکستم...
میترسم.... نکنه منم حسم شبیه اونه و نمیخوام قبول کنم. میترسم یه حس زودگذر مسخره باشه اما خب بعد یکی دوسال فکر نمیکنم زودگذر باشه، به ایده آلم خیلی نزدیکه اما با یکی از فاکتورای اساسی من فاصله داره، نکنه دارم سخت میگیرم..
نمیدونم، فقط دلم میخواد خدا منو اروم کنه و هرچی به صلاحمه رو برام رقم بزنه...
- سه شنبه ۵ آذر ۹۸ , ۰۰:۵۹